آشیانه سخن
تحقیقات نشان داده اند آدم هایی که دارای باور دینی هستند،سازگاری خانوادگی بهتری دارند،طلاق بین آن ها کم و از نظر روانی هم سالم ترند.در این مورد تفاوت اساسی بین ادیان وجود ندارد.
وقتی در یک جمع خانوادگی نشسته اید و کسانی پیش روی شما هستند که با پایه ی فکری و اعتقادی شما مشکل دارند چه عکس العملی از خود نشان می دهید؟ شما می توانید سکوت کنید و ازتفکرخود دفاع نکنید ویا می توانید آن محل را ترک کنید وبی تفاوت، به باورهای غلط آن ها تن در دهید.باید بمانید و از خواسته های مذهبی خود که حال بیش از بیست سال آن ها را برای خود حلاجی کرده اید و با اعتقاد به آنها در جامعه پیش رفته اید دفاع کنید.از بحث کردن در مورد پوشش و حجاب گرفته تا گرانی و ارزانی،از سیاست و اقتصاد تا مذهب و فرهنگ.همه اطلاعات خود را برای پاسخ به اندیشه های متفاوت بکار گیرید ،تا بتوانید بگویید که شبکه های ماهواره ای حرفی به جز دروغ وهدفی به غیر از فریب مردم ندارند.به محض این که بگویید ماهواره خوب نیست در جواب می گویند: این همه اطلاعات مفید را در کدام یک از شبکه های ملی ما می توانید پیدا کنید و فراگیرید.البته حرفشان هم تا حدودی اشتباه نیست!!
برای مثال همه ی ما از پیشرفت خوشمان می آید و برای رسیدن به اهدافمان تلاش می کنیم .حال اگر به تماشای یک برنامه از شبکه های ماهواره ای غرب بنشینیم و مشاهده کنیم که شبانه روز و با بهترین وسایل و پیشرفته ترین تجهیزات ساخت و ساز به احیای وسایل و تجهیزاتشان می پردازند وما هنوز برای اجرای یک پروژه ساخت و ساز شهری دچار مشکل می شویم حق را به این افراد می دهیم که تنها رویه این پیشرفت ها و فناوری ها را می بینند.بد نیست دیدمان را باز کنیم و ببینیم که آنها با تحمیل به روز بودن اطلاعاتشان سعی بر این دارند که نوع پوشش ، رفتار وفرهنگشان را بالاتر و بهتر از ما جلوه دهند،و به نوعی برای تحمیل به ظاهر ناخواسته آن کوشش کنند. جای تاسف دارد که خودمان را سرگرم این برنامه ها کرده ایم و استدلال منطقی هم نداریم.
چرا این قدر ازباورهایمان دور شده ایم که دیدن چند شبکه خارجی این قدر راحت ما را از مذهبمان دور می کند.این که شبکه های ایران به بالاترین مرحله علمی و کاربردی نرسیده اند،باور اشتباهی نیست ولی به جرات می توان گفت هم اکنون بالاترین مرحله پیشرفت را پشت سر گذاشته اند برای تدوین شبکه ها و ساختن بهترین برنامه ها از نظر فرهنگ و اخلاق برای آنچه که امروز تمامی کشورها محتاج آن ونجات نسل جوان خود هستند بیشترین تلاش را می بینینم. حال چرا جوان امروز ما خود را با یک حصار از واقعیت مذهبی خود جدا می کند؟؟
از نظر یار گامنت،روان شناس کانادایی،مهم ترین عامل شادکامی در انسان ابتدا پذیرش ادیان به عنوان عامل آرامش و بعد داوطلبانه یک سبک زندگی دین دارانه را برگزیدن است.حال چرا با توجه به نتایج تحقیقات اندیشه ی عده ای ازنسل جوان در پی دین گریزی است؟
بعد از حدود یک هفته امروز تصمیم گرفتم تو خیابون قدم بزنم (واقعیت این جوریه که من با قدم زدن و فکر کردن آروم می شم.)اما انگار این دفعه با دفعات قبل متفاوت بود .چون هر لحظه که سرم رو بالا می گرفتم سوژه ای رو می دیدم که مقدمه ای می شد واسه نوشتن این مطالب.راستش ناراحتی که نه ،کلی تاسف خوردم که چرا باید در کشوری زندگی کنم که برخی مردم به اعتقاداتشون پایبند نیستند.اصلا اعتقادی وجود داره یا همه به دنبال خواسته های محدود دنیایی خودشون هستند.واسه فهمیدن برخی از مسائل کافی ست به جای خواندن روزنامه ودیدن برنامه های مستند فرهنگی و اجتماعی فقط یک ساعت رو واسه قدم زدن تو شهر وقت بگذاریم و اون لحظه است که می فهمیم تعریف وضع کنونی نه گفتنی است و نه شنیدنی بلکه دیدنی ست.انگار واسه همه عادی شده دیدن بی حجابی و پوشش بد،دیدن فساد و بی بندو باری .اگر یه دختر جوان با شی باید از کنار هر کس که رد میشی کر و اگر یه پسر جوان باید نسبت به اطرافت کور باشی . به نظر شما این رسم زندگی کردن در یک کشور اسلامی ست؟؟؟چرا شهامت تذکر دادن و امر به معروف و نهی از منکر رو از دست داده ایم .بی تفاوتیم یا بی انصاف نسبت به مردم اطرافمان.
ایرانی هستیم ولی گاهی برخی رفتار هایمان غربی ها را بهت زده می کند.اگر تصور کرده اید که قدم زدن در یک خیابان، تنها شما را مات و مبهوت رفتارهای پیاده روها می کند سخت در اشتباه اید،زیرا ناگهان متوجه صدای برخورد دو ماشین با یکدیگر می شوید و تا سرتان را بر می گردانید،بحث کردن دو جوان دیگر شما را پریشان تر می کند،و پس از آن هم شروع بوق زدن های ممتد و تمام نشدنی،و در پی آن ترافیک سنگین .کسبه ها یک به یک درب دکان ها می ایستند و پس از سلام وخسته نباشی ،بحث کارشناسی خودشون رودر رابطه با تصادف، آغاز می کنند.آخه مگه اینقدر وقت بی ارزش شده که خودمون رو سرگرم این امور بیهوده می کنیم .
خداییش این زمانی رو که واسه پوشش و آرایش خودمون،فضولی کردن در امور دیگران می گذاریم،واسه فکر کردن به کارهامون و رفتارهامون در جامعه صرف می کنیم؟؟این جاست که شرمنده شهدا می شویم و می بینیم که پس از گذشت بیش از سی سال از پیروزی انقلاب اسلامی هنوز نتوانسته ایم دین خود را به اسلام و شهدا ادا کنیم.
من اناری را،می کنم دانه،به دل می گویم:
خوب بود این مردم،دانه های دلشان پیدا بود.
می پرد در چشمم آب انار:اشک می ریزم.
از پله های سه طبقه بالا میرید .قدم روی هر پله که میگذارید پیش خودتون میگید نمی شد
این شرکت بیمه با این در آمد سالانه اش، یه فکری به حال این بیمه گذارها بکنه و حداقل
از گذاشتن آسانسور که دریغ میکنه ،جاش رو با این شرکت ساختمانی و عمرانی طبقه اول
عوض کنه.نفس نفس زنان درب ورودی شرکت را باز می کنید.این از شانس خوب شماست
که تنها پس از شش نفر به کار شما رسیدگی می شود،و شما میتونید نفسی تازه کنید.
خودتون رو با دیدن عکس ها و تابلوهای روی دیوارکه متعلق به سوانح دلخراش رانندگیست
سرگرم کنید،چون این بهترین راه برای آگاهی از تعهدات بیمه مربوطه نسبت به اموال شماست.
کمی آشفته می شوید و خدا را شکر می کنید برای نعمت ارزشمند سلامتی .این جاست که با
تعرفه ی بیمه که مخصوص این ماه است روبه رو میشوید.
روابط عمومی بیمه؟؟ ، در اطلاعیهای با تاکید بر تداوم ارائه خدمات بیمهای برای بهرهمندی
مردم از مزایای بیمه و توسعه فرهنگ بیمه در جامعه اعلام کرد:
بیمه ؟؟ تا پایان بهمن سال جاری به افرادی که بیمهنامه بدنه و ثالث ،بیمه ؟؟را خریداری کنند،
بدون دریافت وجه، یک بیمهنامه آتشسوزی با سرمایه 600 میلیون ریال و به افرادی که صرفا
بیمهنامه بدنه بیمه ؟؟را خریداری کنند، بدون دریافت وجه یک بیمهنامه آتشسوزی با سرمایه
400 میلیون ریال ارائه میدهد.این اطلاعیه میافزاید: همچنین به افرادی که فقط بیمهنامه
ثالث بیمه؟؟ را به صورت نقدی خریداری کنند و خسارتی نداشته باشند یک بیمهنامه آتشسوزی
با سرمایه 200 میلیون ریالبدون دریافت وجه ارائه میشود.
حالا نمیدونید باید خوشحال باشید یا ناراحت!!!خوشحال از این که الان این جا هستید و این
اطلاعیه رو می بینید و یا ناراحت که تاریخ تمدید بیمه شما دوم اسفند ماه است.حالا دو راه
پیش رو دارید:اول اینکه یه ماشین جدید بخرید و سریعا تا آخربهمن ماه به سمت شرکت های
بیمه بشتابید و در کنار آن منزل مسکونی خودتان رااز خطر احتمالی آتش سوزی به صورت
رایگان بیمه کنید(مواظب باشید که بنگاه های ماشین از عجله کردن شما سوءاستفاده نکنند
چون اون موقع تازه آتش گرفتن پولهای شما شروع میشه )ویا اینکه به دیدن عکس ها ادامه دهید
و تاسف نخورید که چرا شما مشمول این خوش اقبالی نیستید.
به نظربنده انتخاب راه دوم بهتره.چون قرار این ماه با کلی از این تعرفه ها روبه رو شوید، که
متاسفانه حدود نود درصد آنها شامل حال شما نمیشوند.انگار نوبت شماست. مواظب باشید سوال
نپرسید که آیا سال آینده در این ایام، بار دیگر تعرفه ای این چنینی برای همین افراد وجود دارد یا خیر.
چون هیچ کس از یک ثانیه بعد هم خبر ندارد.فقط در منزل به بچه ها تاکید کنید که نباید با
کبریت بازی کنند،چون ممکنه بیمه شرمنده خودتون و خانواده تون بشه .
پیشاپیش دهه فجر مبارک.
صدای اذان از گلدسته های مسجد می آید .صدای اذن خدا برای برخاستن و شتافتن به سویش
دلنشین و زیباست صدای مرحوم موذن زاده اردبیلی.کسی از کارش دست نمی کشد.هر کدام به
نوعی فکرمان را مشغول کاری کرده ایم.آنقدر غرق در دنیای مادی خود شده ایم که بی نصیب
مانده ایم ازدعوت رب.صف نانوایی شلوغ است و باید منتظر بمانم تا نوبتم شود.برای رهایی از
ازدحام جمعیت ،خودرا کنار کشیدم .چه زود بانگ آرامبخش فراخوانی تمام شد.عبور اتومبیل ها
از کوچه و خیابان،رفت و آمد مردم و صف خرید نان که لحظه لحظه بیشتر و بیشتر می شود.
نگاهم را از آسمان خدا می گیرم،که ناگهان مات و مبهوت می شوم.ساختمانی نیمه ساخته و
نمایش بندگی یک مسلمان درآن.هر چند به رسم ما شیعیان نماز نمی گذارد،اما دلباخته است
که دست از کارش کشیده و به نظاره ی او نشسته است.در دلش چه می گذرد که لحظه ای برای
دوری ازمعبودش درنگ نمی کند، انگار بندگی را خوب آموخته است.آنچنان به رکوع می رود
که گویی خم شدن در برابر بزرگی را می داند.سجده اش طولانی است و نمیدانم چه می گوید که
زبان ازسخن گفتن باز نمی ایستد مگر زیبایی زرق و برق دنیا او را کور نکرده است که اکنون
بر فرازساختمانی خاکی با لباسی از جنس خود با معبودش سخن می گوید.شرمنده ام خیلی شرمنده ام.
وقت نماز است باید بروم.نان ها را بر روی دستانم می گذارم.
برکت خدا را باید سپاس گفت.
چندی پیش...
وارد یکی از بزرگترین دانشگاهای کشور در منطقه ی جنوب شرقی ایران شدم.
ورودی دانشگاه نوع پوشش برخی از دانشجویان یادآور ماه عزا بود.به خودم آمدم،
رنگ قرمز پالتوی دختر خانمی جوان و نوع آرایش وی مرا از حال و هوای محرم دور کرد.
به فکر فرو رفتم و پس از فرار از اندیشه هایم ،خودم رودر میان میله هایی آهنی میان معبر دانشجویان یافتم،
که دور آنان را پارچه هایی فراگرفته که رنگی به مانند مشکی داشتند.نور خورشید آنها را قرمز وانمود می کرد.
عینک آفتابیم را از چشمانم برداشتم،اشتباه ازنگاه من نبود از ادای حرمت بود.
از تمیزی و نظم و آرایش پارچه ها که مطمئنا
برای وصل کردن آن بیش از یک دقیقه وقت صرف نشده هر چه گویم کم است.ناراحت شدم.
راه تا بخش مربوطه طولانی بود ،به فکر فرو رفتم که من در فهم واژه ی مذهب مشکل دارم
یا باید چشم هایم را ببندم تا دنیای خارج از ذهنم مرا به فکر واندارد.نه خشمگین بودم و نه متعصب.
دلم شکسته بود که یکی از معتبرترین مراکز اموزشی ایران برای نفوذ یاد حسینی به اذهان دانشجویان
یک مملکت اسلامی چه هزینه هایی می کند،برای گسترش فرهنگ حسینی چند گام فراتر از کشورهای غربی
پیش می رود تا آنها تسلط بر نسل جوان ما پیدا نکنند.انصاف است که آنان برای فرد فرد اعضای جامعه خود،
مبلغی بر دین مسیحیت دارند و ما برای همه ی مردم مملکتمان یک مربی حسینی وار نداریم.
باید برگردیم به قبل تا ببینیم کجای کار غلط است،کدامین گام کج برداشته شده است ،کدام فتوا غلط است
وبه کدامین گناه فرزندان تربیتی و آموزشی نسل امروز اینگونه در مرداب افکار غرب دست و پا می زنند.
وقتی دانشگاه یک مملکت برای حسینی زیستی اینقدر خرج کند و تراولها، خرج مراسم های متفرقه گردد،
هنگامی که پرچم های حسینی تن پوش دیوارها شوند و به گونه ای معلق باشند که نامی از حسین بر روی آن نبینیم،
کجای عالم واقعیت دنبال ذکر حسین بگردیم؟؟!
مرور افکاری که هر سال ذهنم را آشفته می کنند پایانی ندارند اما اینجا آخر راه است .
جایی که باید از هر طوفانی بگذری و بر سکوی درس و اندیشه بنشینی تا تنها شمشیرت علمت باشد و بس.
بجنگی با تفکرات غربی و تاسف خوری بر دنیای غرب زده امروز.
دنیایی که بی یاد ائمه بی رنگ است،بی عشق است ،بی محبت است.پایان راه ،یک دانشجو و
هزاران سوال که اولین و اساسی ترین آنها این است که محرم کی آغاز شد و کی پایان یافت؟؟؟؟؟
Design By : Night Melody |