سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آشیانه سخن

  صدای اذان از گلدسته های مسجد می آید .صدای اذن خدا برای برخاستن و شتافتن به سویش

 دلنشین و زیباست صدای مرحوم موذن زاده اردبیلی.کسی از کارش دست نمی کشد.هر کدام به

نوعی فکرمان را مشغول کاری کرده ایم.آنقدر غرق در دنیای مادی خود شده ایم که بی نصیب

مانده ایم ازدعوت رب.صف نانوایی شلوغ است و باید منتظر بمانم تا نوبتم شود.برای رهایی از

ازدحام جمعیت ،خودرا کنار کشیدم .چه زود بانگ آرامبخش فراخوانی تمام شد.عبور اتومبیل ها

 از کوچه و خیابان،رفت و آمد مردم و صف خرید نان که لحظه لحظه بیشتر و بیشتر می شود.

 

نگاهم را از آسمان خدا می گیرم،که ناگهان مات و مبهوت می شوم.ساختمانی نیمه ساخته و

 نمایش بندگی یک مسلمان درآن.هر چند به رسم ما شیعیان نماز نمی گذارد،اما دلباخته است

 که دست از کارش کشیده و به نظاره ی او نشسته است.در دلش چه می گذرد که لحظه ای برای

 دوری ازمعبودش درنگ نمی کند، انگار بندگی را خوب آموخته است.آنچنان به رکوع می رود

که گویی خم شدن در برابر بزرگی را می داند.سجده اش طولانی است و نمیدانم چه می گوید که

زبان ازسخن گفتن باز نمی ایستد مگر زیبایی زرق و برق دنیا او را کور نکرده است که اکنون

بر فرازساختمانی خاکی با لباسی از جنس خود با معبودش سخن می گوید.شرمنده ام خیلی شرمنده ام.

وقت نماز است باید بروم.نان ها را بر روی دستانم می گذارم.

برکت خدا را باید سپاس گفت.


نوشته شده در یکشنبه 90/11/2ساعت 3:27 عصر توسط پریسا جوادی نظرات () |

Design By : Night Melody