آشیانه سخن
به دریا شکوه بردم از شب دشت،
وز این عمری که تلخ تلخ بگذشت،
به هر موجی که می گفتم غم خویش؛
سری میزد به سنگ و باز می گشت .!
فریدون مشیری
همیشه مادر را به مداد تشبیه میکردم
که با هر بار تراشیده شدن، کوچک و کوچک تر میشود…
ولی پدر ...
یک خودکار شکیل و زیباست که در ظاهر ابهتش را همیشه حفظ میکند
خم به ابرو نمیاورد و خیلی سخت تر از این حرفهاست
فقط هیچ کس نمیبیند و نمیداند که چقدر دیگر میتواند بنویسد …
با گفتن یک " دوست من جایت خالیست " ،
نه جای من پر می شود و نه از عمق شادی هایت کمتر...
فقط دلخوش می شوم که هنوز بود و نبودم برایت مهم است .
دنـیا را مـیدهــم بــرای لبـخندت هــراسـی نیــست…. شـاد کــه بـاشــی ، دنـیا دوبــاره از آن مــن اســت…..
گفته بود پیش از اینها: دوستی ماند به گل
دوستان را هر سخن، هرکار، بذر افشاندن است
در ضمیر یکدگر
باغ گل رویاندن است
گفته بودم: آب و خورشید و نسیمش مهر هست
باغبانش، رنج تا گل بردمد
گفته بودم گر به بار آید درست
زندگی را چون بهشت
تازه، عطرافشان و گلباران کند
گفته بودم، لیک، با من کس نگفت
خاک را از یاد بردی خاک را
لاجرم یک عمر سوزاندی دریغ
بذرهای آرزویی پاک را
آب و خورشید و نسیم و مهر را
زانچه میبایست افزون داشتم
شوربختی بین که با آن شوق و رنج
« در زمین شوره سنبل» کاشتم
- گل؟
چه جای گل، گیاهی برنخاست
در پی صد بار بذرافشانیام
باغ من، اینک بیابان است و بس
وندر آن من مانده با حیرانیام
پوزشم را میپذیری،
بیگمان
عشق با این اشکها، بیگانه نیست
دوستی بذریست، اما هر دلی
درخور پروردن این دانه نیست.
فریدون مشیری
چه ساده بودم که گمان میکردم
به دورم می گردند کسانی که دورم میزدند!!
هرگز این چهار چیز را در زندگیت نشکن:
اعتماد ، قول ، رابطه و قلب
زیرا وقتی این ها می شکنند صدا ندارند !
ولی درد بسیاری دارند
خاطرات چوبهای خیسی هستند ، که با آتش زندگی ، نه میسوزند
و نه خاکستر میشوند . . .
آنکه ثروت خود را از دست داد ، زیاد نباخته است،
ولی آنکه دوست خود را از دست داد پاک باخته است ...
Design By : Night Melody |