آشیانه سخن
گاهی دوست داری گوشه ای تنها بنشینی،درست مثل یک نیمکت خالی و بی جان در گوشه ی یک پارک که رهگذران فرصت نشستن و پر کردن تنهایی او را ندارند.
سرت را خم کنی،
دستانت را کنار هم بگذاری و
محکم روی چشمانت را بپوشانی
و قبل از اینکه قطرات اشک تمام صورتت را بشویند با یک آه به این بغض شکسته پایان دهی.
گاهی دوست داری با تمام آدم های دور و برت قهر کنی و فقط با خودت دوست باشی و به خودت فکر کنی اما نمی شود.تو ناخواسته گرفتار دیگران هستی.
نمیدانی بودنشان را کفر گویی یا شکر.نمیدانی تنهایی چقدر برای تو لذت بخش است و این حس خواستن و نخواستن تو را اذیت می کند.
خدایا به من آرامشی عطا کن تا در هر لحظه حضور تو را حس کنم.
مبادا لحظه ای زمین بیافتم و تو دستگیرم نباشی.
نکند گاهی بدترین ها بشوند...
نوشته شده در یکشنبه 94/3/10ساعت
5:17 عصر توسط پریسا جوادی نظرات () |
Design By : Night Melody |