آشیانه سخن
دستانش را از خنکای آب شیر رها و با تکانی هر چند آرام قطره های آب را از دستانش جدا می کند.بسته کبریت را بر می دارد و یکی از چوبهای آن را انتخاب می کند.تلاش بی فایده است، چوب کبریت تن به جرقه نمی دهد.دوباره دستهایش را با پیراهن گلدارش خشک می کند وتلاش برای به آتش کشیدن.بلاخره بعد از چند تکرار، گوگرد تن به سوختن می دهد و با شعله ای بس کوچک و ناپایدار در فاصله ی بین اجاق گاز و دستان او خاموش می شود.خیلی کوتاه اما سوخته است....
در زندگی بارها و بارها پیش می آید که برای به آتش کشیدن شرایط خودمان ناخواسته پافشاری می کنیم.خدا نمی خواهدزندگی مان این گونه شود اما ما تنها به دنبال یک شعله کوچک هستیم.می سوزیم و ساختن مشکل می شود.باید از اول جبرانکنیم اما اینبار با تجربه ای تلخ تر.گاهی باید سکوت کرد ،گاه باید صبر کرد.
نوشته شده در چهارشنبه 91/12/2ساعت
3:28 عصر توسط پریسا جوادی نظرات () |
Design By : Night Melody |