آشیانه سخن

 

تاکسی برای اولین بار دقیقا به فاصله سی سانتی متری از من ایستاد و اصلا قرار نبود من برای رسیدن به ماشین مسافتی(قابل توجه) را به سان یک دونده صد متر طی کنم.با آرامش در اتومبیل را باز کردم اما تمام صندلی ها پر بود و تمامی مسافران با لبخندی پیروزمندانه من را نگاه می کردند،انگار یادم نبود اتومبیل چندین درب دارد و من می بایست سرعت عمل فوق العاده ای برای سوار شدن داشته باشم.در بسته شد و من شانسم را به یک نفر دیگر داده بودم.

با آرامش به اطرافم نگاه کردم و خوشحال بودم از اینکه در ایستگاه فقط سه نفر دیگر حضور دارند و من حتما با اتومبیل دیگر به مقصد میرسم.نفسی عمیق کشیدم و سعی کردم تمامی گاز مونوکسید کربن را روانه  ی ریه هایم کنم (به گزارش ایسنا یافته های اخیر دانشمندان نشان میدهد،میزان کمی از این گاز سمی میتواند به کنار آمدن افراد با تنش های محیط های شهری مانند:آلودگی های صوتی  کمک کند.)

در خوشی هایم سیر می کردم که ناگهان یک ماشین پیکان مانند این دفعه باز روبه روی من ترمز زد و حدودا صد متر جلوتر ایستاد.خدای من،من دوباره لبخند می زنم.به خودم افتخار می کنم چون من اصلا نمی توانم ناراحت باشم.بدون لحظه ای مکث خودم را به اتومبیل می رسانم.صدا می زنم آقا لطفا درب رو باز کنید و راننده با اشاره من را به سمت دیگر اتومبیل راهنمایی می کند.همه سوار می شویم و شادیمان کم از کسب مدال المپیک نیست.باور کنید افتخار آفرین شده ایم و الحق این موفقیتمان را مدیون دعای خیر کسانی هستیم که منتظر حضور به موقع ما هستند.

موزیکی که از رادیو پخش می شود را دوست دارم.گوینده رادیو با انرژی تمام به شنوندگان وقت بخیر می گوید و سعی می کند با شیرین زبانی اش، که حتما گوشه ای از هنر کاری اش می باشد همه دوستان را به خبری پزشکی که بیشتر به لطیفه پزشکی شباهت دارد دعوت کند.

خانم گوینده همراه با موزیک آرامی که پخش می شود بیان می کند:محققان تحقیق کرده اند کسانی که بیشتر دروغ می گویند دچار سردرد و گلو درد می شوند.لحظه ای به ذهنم خطور می کند شاید کسانی که سرما می خورند بیشتر دروغ می گویند! قیافه در هم رفته مسافران دیگر دیدنی ست .شاید برای اینکه سردرد و گلو درد نشویم باید همین الان توبه کنیم.

یکی از مسافران به آقای راننده می گوید قبل از چهارراه پیاده می شوم، چراغ سبز است و طبق قوانین راهنمایی و رانندگی رانندگان تاکسی، باید بعد از چهارراه توقف کنند تا حقی از خودشان ضایع نشود.بعد از چهار راه اتومبیل را خاموش می کند و با خونسردی کامل بقیه پول مسافر را می دهد،ماشین روشن می شود و دنده یک و ادامه مسیر.

خدا را شکر می کنم که امروز نیم ساعت زودتر از همیشه خودم را به ایستگاه تاکسی رساندم چون تمام کارهایم را فقط با ده دقیقه تاخیر انجام میدهم.

لحظه هاتون پر از شانس ...


نوشته شده در پنج شنبه 91/6/2ساعت 12:5 عصر توسط پریسا جوادی نظرات () |

Design By : Night Melody