سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آشیانه سخن

بعد از حدود یک هفته امروز تصمیم گرفتم تو خیابون قدم بزنم (واقعیت این جوریه که من با قدم زدن و فکر کردن آروم می شم.)اما انگار این دفعه با دفعات قبل متفاوت بود .چون هر لحظه که سرم رو بالا می گرفتم سوژه ای رو می دیدم که مقدمه ای می شد واسه نوشتن این مطالب.راستش ناراحتی که نه ،کلی تاسف خوردم که چرا باید در کشوری زندگی کنم که برخی مردم به اعتقاداتشون پایبند نیستند.اصلا اعتقادی وجود داره یا همه به دنبال خواسته های محدود دنیایی خودشون هستند.واسه فهمیدن برخی از مسائل کافی ست به جای خواندن روزنامه ودیدن برنامه های مستند فرهنگی و اجتماعی فقط یک ساعت رو واسه قدم زدن تو شهر وقت بگذاریم و اون لحظه است که می فهمیم تعریف وضع کنونی نه گفتنی است و نه شنیدنی بلکه دیدنی ست.انگار واسه همه عادی شده دیدن بی حجابی و پوشش بد،دیدن فساد و بی بندو باری .اگر یه دختر جوان با شی باید از کنار هر کس که رد میشی کر و اگر یه پسر جوان باید نسبت به اطرافت کور باشی . به نظر شما این رسم زندگی کردن در یک کشور اسلامی ست؟؟؟چرا شهامت تذکر دادن و امر به معروف و نهی از منکر رو از دست داده ایم .بی تفاوتیم یا بی انصاف نسبت به مردم اطرافمان.

ایرانی هستیم ولی گاهی برخی رفتار هایمان غربی ها را بهت زده می کند.اگر تصور کرده اید که قدم زدن در یک خیابان، تنها شما را مات و مبهوت رفتارهای پیاده روها می کند سخت در اشتباه اید،زیرا ناگهان متوجه صدای برخورد دو ماشین با یکدیگر می شوید و تا سرتان را بر می گردانید،بحث کردن دو جوان دیگر شما را پریشان تر می کند،و پس از آن هم شروع بوق زدن های ممتد و تمام نشدنی،و در پی آن ترافیک سنگین .کسبه ها یک به یک درب دکان ها می ایستند و پس از سلام وخسته نباشی ،بحث کارشناسی خودشون رودر رابطه با تصادف، آغاز می کنند.آخه مگه اینقدر وقت بی ارزش شده که خودمون رو سرگرم این امور بیهوده می کنیم .

خداییش این زمانی رو که واسه پوشش و آرایش خودمون،فضولی کردن در امور دیگران می گذاریم،واسه فکر کردن به کارهامون و رفتارهامون در جامعه صرف می کنیم؟؟این جاست که شرمنده شهدا می شویم و می بینیم که پس از گذشت بیش از سی سال از پیروزی انقلاب اسلامی هنوز نتوانسته ایم دین خود را به اسلام و شهدا ادا کنیم.


نوشته شده در شنبه 90/11/15ساعت 8:27 عصر توسط پریسا جوادی نظرات () |

Design By : Night Melody