سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آشیانه سخن

هنوز تک تک دقایق نبودنش سخت می گذرد،چه برای من و چه برای مادرم.من بزرگ شده ام اما خاطرش کمرنگ تر که نشد هیچ، به اندازه ی دنیایم بزرگ و پررنگ تر شد.

هیچ کس از مادرم تقدیر نکرد که پنج سال صبورانه به پای بیماری صعب العلاج پدرم سوخت و دم نزد ، کسی به خانواده ام مدال شجاعت نداد که قبول کرد می شود بی تکیه گاه هم زندگی کرد، نخواستند نام پدرم آویزه ی یکی از کوچه های شهر شود اما پلاک جوانمردی و مهربانی اش پس از سالها بر زبان خیلی ها می گردد.

من نه سهمی داشتم نه سهمیه ای دارم چه از زندگی و چه از زندگی کردن.اما خوب می دانم که کمتر از خیلی ها نیستم.کمتر از آنهایی که یدک می کشند این نبود تلخ را و مزه مزه می کنند طعم شیرینش را با تقدیر.

همه ی ما دچار یک حادثه هستیم و آن فقدان یک مرد است که می توانستیم تا ابد به آن تکیه کنیم.اما مرگش تیشه ای شد بر ریشه مان ،تا هنوز هم با شنیدن واژه ی بابا احساس غربت کنیم.

فقر نبود پدر، با هیچ سرمایه های جز مادر به غنی نمی رسد و وای به حال آنهایی که از نعمت این آغوش هم بی نصیب هستند.


نوشته شده در سه شنبه 92/7/16ساعت 8:27 صبح توسط پریسا جوادی نظرات () |

Design By : Night Melody